روز من
11 اردیبهشت فرا رسید ولی خبری از گل پسر نبود فردا شد خبری نبود روز بعد هم خبری نبود همه نگران بودیم باید مرتب nst میرفتم و سونو تا از سلامتیت مطمئن بشیم من هم یه روز پام زایشگاه بود و یه روز سونوگرافی .قلبت مثل ساعت کار میکرد و مایع دورت هم یه ذره کم نشده بود و حالت خوب خوب بود.... یه هفته گذشت دیگه طاقت نیاوردم رفتم زایشگاه به خاله بابایی گفتم پسر من رو دنیا بیارین من دیگه طاقت ندارم خاله معاینه کرد و گفت 2سانت بازه یه شب دیگه صبر کن شاید دردات شروع شد برگشتیم خونه ولی دردا نیومد که نیومد صبح رفتیم دنبال خاله و من روز پنجشنبه 18 اردیبهشت بستری شدم تا تو گل پسر ناز رو به کمک...
نویسنده :
مامان
13:01